امشب 17 مهر 1391
سلام به روی ماهت عشقم
امشب با هم یه شب رویایی رو گذروندیم خیلی شبه قشنگی بود با هم رفتیم بیرون
اول رفتیم سینما واسه دیدن فیلم یه ساعت پای فیلم نشستم نه دلمون نه چشمامون اصلا به فیلم نبود دیدیم فیلم که نمیبینیم گفتیم بریم بیرون یه هوای تازه ای هم میخوریم
ساعت 8 شب بود که با هم اومدیم بیرون گفتیم دیگه برگردیم خونه که عزیزدلم من پیشنهاد دادی با قدم زدن آروم آروم بریم خونه گفتم باشه
واییییییییییی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هرچی از قشنگی امشب بگم کم گفتم اصلا نمیتونم توصیفش کنم بخدا زبونم بند اومده
شب خیلی خوب رویایی زیبا عاشقونه بی نظیر بود بهترین شب زندگیم
یه اتفاق جالب هم تو این شب برام افتاد چادر تو کیفم بود گفتم میثم چادر بزارم گفتی خیلی دوست دارم که چادر بزاری منم بی درنگ چادر گذاشتم خیلی خوشت اومده بود کلی ازم تعریف کردی شب خاطره انگیزی شده بود
فراموشش نمیکنم
تا بی نهایت واسه همیشه تا حد مرگ دوستت دارم همه زندگیم
چهارشنبه 1391/07/12 ساعت 7:25 عصر
بیشتر از یه هفته میشه که نتونستیم همو ببینیم موقعیت جور نشد
بدجوری دلتنگتم هر ثانیه برام به اندازه یه سال داره میگذره دارم دیوونه جلو اشکامو نمیتونم بگیرم
اگه یه روز نباشی میمیرم
تنهام نزار خواهش میکنم
الهی بی تو نمونم
دوست دارم عشقم بدجوری دلم برات تنگ شده
*************************************************
دلم برات تنگ شده
**************************
اگر او را نبینی
میمیری
ولی بدترین نوع دلتنگی وقتی ست که همه چیز و همه کس
بی ربط و با ربط
"تو "را یاد "او" می اندازد
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
امروز 91/07/8 روز شنبه
بعداز ظهر بود که بهت زنگ زدم بعد کلی صحبت کردن بهم گفتی مریم یه خبر دانشگاهی که قبول شدم فقط پسرا هستن اصلا دختری اونجا نیس و حسابی سخت گیری میکنن بابت پوشش و تیپ
اینقده خوشحال شدم که فقط جیغ میزدم
دلم میخواد فقط مال من باشی هیچکی دوروبرت نباشه
آخه خیلی بخاطر رفتنت به دانشگاه نگران بودم و میترسیدم نکنه.................................
حالا دیگه خیالم راحته
دوست دارم همه زندگیم
امروز جمعه 1391/7/7 ساعت 5:43 بعدازظهره تقریبا یک ساعت قبل یهو یه دلهره عجیبی گرفتم باخودم گفتم ببینم میثمم در چه حاله
بهت مسیج زدم گفتم حالت خوبه دلم آروم نیس؟ در جوابم گفتی دیوونه ای ...گفتم اره دیوونه تو
خیالم راحت شد که حالت خوب بود اما دلم آروم نشد تا خودت بهم زنگ زدی صداتو که شنیدم خیلی آروم شدم
الان هوا بارونیه ای کاش پیشم بودی و با هم میرفتیم بیرون زیر بارون مث دیوونه ها جیغ میزدیم بعد محکم بغلت میکردم
ای کاش میشد
دوست دارم عشقم نفسم عمرم
خدا تو رو ازم نگیره خدا نکنه لحظه ای ازت بی خبر باشم
میثم
میثم
میثم
مال من باش فقط من
1391/7/5 روز چهارشنبه ساعت 5 بعدازظهر بود بهم اس دادی با اصرار زیاد که میخوام باهات حرف بزنم برو یه جا که بتونی راحت حرف بزنی اینقده ذوق داشتی که نگو
تند تند پشت هم زنگ میزدی بالاخره گوشی رو برداشتم بهم گفتی حدس بزن چی شده از اون همه ذوقی که داشتی فهمیدم گفتم کنکور قبول شدی گفتی آره اونم تو شهر خودت دولتی روزانه از ذوق زیاد جیغ میزدی منم خیلی خوشحال شدم گفتی بیا بیرون گفتم الان نمیشه گفتی الان حس خوبی دارم بیا
چون خودمم خیلی دوست داشتم تو این روز قشنگ کنار تو باشم رفتم حاضر شدم اومدم بیرون همو دیدیم اصلا معلوم نبود داشتی چیکار میکردی هوا دیگه تاریک شده بود رفتیم رو یه نیمکت نشستیم کلی با ذوق زیاد هردومون با هم حرف زدیم و کلی خوش گذروندیم همونجا بود یه شاخه گل رز رو از رو شاخه کندم تا بخودمون تقدیم کنم یه عکس هم ازش گرفتم تا برام یادگاری بمون
اینجا بود که اون عوضی دوباره بهت زنگ زد تو خودم خیلی ناراحت شدم اما سعی کردم بخاطر این شب قشنگ خودمو کنترل کنم بهت گفتم عیبی نداره جوابشو بده من میرم اونطرف می ایستم تو راحت حرف بزن اما نمیدونم چی شده بینتون با عصبانیت جوابشو ندادی چند باری زنگ زدی خیلی اصرار کردم جواب بدی اما اینکاررو نکردی
بگذریم شبه خیلی قشنگی بود یهو تصمیم گرفتیم بریم شهر بازی کلی خوش بگذرونیم اما متاسفانه شهر بازی تعطیل بود عیبی نداره اینقده شادی منوتو زیاد بود که نیازی به چیز دیگه ای نداشتیم خیلی خوش گذشت دومین شبه قشنگ و به یادموندنی زندگیم بود هیچوقت فراموشش نمیکنم
بازم لحظه رفتن رسید سوار ماشین شدیم دلم به تاپ تاپ افتاد یه دلهره عجیب.دستاتو محکم گرفتم رسیدیم بجایی که باید از هم جدا میشیدیم وقتی پاهامو از ماشین گذاشتم بیرون و تو از جلو چشمام رفتی احساس کردم دارم از هوش میرم انگاری دلمو با خودت بردی اونموقع بود نبودنت رو بدجوری حس کردم و از روزی که نباشی خیلی ترسیدم
امیدوارم قبل اون روز من بمیرم نمیخوام نبودت رو به هر دلیلی تجربه کنم
گل خوشبوی زندگیم تا بی کران دوستت دارم
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
از همون روزای اول اشناییمون بهم قول داده بودیم که هیچوقت بهم دروغ نگیم
یه روز اومدی پیشم بهم گفتی یه چیزی شده یهو یه حسه بدی اومد سراغم
پرسیدم چی شده؟
گفتی یکی بهت زنگ میزنه یکی که میخواد تورو ازم بگیره ازم خواستی که هم من باشم هم اون یعنی من تو رو باید با اون قسمت کنم
برا یه لحظه انگار دنیای خوبی که با تو ساختم خراب شد رو سرم
حسای بد ،فکرای بد همشون با هم اومد سراغم داشتم دیوونه میشدم تلاش میکردم تو رو از اون جدا کنم اما قبول نمیکردی مث همه مردا تنوع طلبی هم منو دوست داری هم میخوای اونو داشته باشی
من نمیتونستم تحمل کنم اگه یه لحظه ازت بی خبر بودم پیش خودم میگفتم الان میثم من کجاست نکنه.............
همش دلواپس بودم نگران بودم
کلی بخاطر این موضوع با هم بحث کردیم روزای بدی بود فقط خدا میدونه چقد عذاب کشیدم اینقده دوست دارم نمیتونم ترکت کنم
هنوزم داریم با این مساله پیش میریم هر روز با خودم درگیرم
بهم میگی اخلاقت ،طرز فکرت درست نیس
بهت میگم خودتو بزار جای من میتونی میگی نه میزارم میرم دلم لرزید برا یه لحظه احساس کردم برات هیچ ارزشی ندارم
اما من خیلی دوست دارم نمیتونم برم بهت گفتم میدونم یه روزی پشیمون میشی منتظره اون روز میمونی اینو هم بهت قول دادم هیچکی به اندازه من دوست نداره
در ضمن اگه بدونم اون بیشتر ازمن دوست داره از بین شما میام کنار اما تا مطمئن نشم مجنگم تا این دیوار پررو رو از بین خودمو عشقم بردارم میدونم که میتونم
خلاصه فعلا که هنوز تو با اونم هستی منم نتونستم ترکت کنم موندم با یه دنیا غصه اما حس بودن تو کنارم بهم امید به زندگی میده
دوست دارم همه زندگیم همه احساسم
روزاهای خوبه با هم بودن هر چند وقت یکبار تکرار میشه هر روز دارم بیشتر و بیشتر از روزای قبل بهت وابسته میشم و زندگیم معنی واقعی رو درک میکنه با وجود بودن تو
با حضور تو هر روز زیبایی دنیارو بیشتر حس میکنم با چشمای خودم میبینم
امید رو به زندگیم،به وجود خودم برگردوندی
تا بی نهایت واسه همیشه دوست دارم
هیچکس پیدا نمیشه تورو بیشتر از من دوست داشته باشه
روزای خوبه با تو بودن پشت هم داره میگذره هر روز قشنگتر میشه
وای خدا چه هدیه قشنگی بهم دادی
خدا کنه حتی یه روز هم ازت بی خبر نباشم
دوست دارم زندگی من
بعد از اولین دیدارمون بارها و بارها همدیگه رو دیدیم و هر روز همه علاقه و وابستگی من به تو بیشتر میشه روزای خوبی رو با تو پشت سر میذاشتم این روزها رو خیلی دوست دارم امیدوارم هیچوقت تموم نشه
دیگه رسیده به روز تولدت عشقم
1391/6/2 بود روزی که فرشته آسمونی من اومد زمین تا یه روزی تو بغل من باشه تا یه روزی برای من فرمانروایی کنه اون شب یه جشن خیلی کوچولو با هم گرفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت فرداش شما کنکور هم داشتی برات بهترین ها رو آرزو کردیم شبه خیلی خوب و قشنگی بود مثل دیدارهای دیگه به یاد موندنی
عزیز دلم امیدوارم هزاران سال توی زمین بمونی و منو ترک نکنی
تولدت مبارک عشقم
هزارن بوس تقدیم به عشقم

اولین بیرونی که با هم رفتیم خیلی شبه قشنگی بود شب بود که اومدی دنبالم و با هم رفتیم بیرون
خب اولین دیداره حضوری و بیرون ما بود من یه کمی خجالت میکشیدم اما شما خیلی راحت بودی و این راحتی باعث شد منم احساس راحتی بکنم با هم رفتیم سمت پارک جنگلی هراز
هوا فوق العاده بود با کمی استرس رفتیم یه گوشه ای نشستیم کلی حرف زدیم قربون صدقه هم رفتیم از خودمون گفتیم همون چیزایی که برا آشنایی بیشتر لازم بود
خلاصله خیلی خوش گذشت اون شب از بهترین شبای زندگیم بود هیچوقت من فراموشش نمیکنم
متاسفانه خیلی زود تموم شد مجبور شدیم برگردیم خونه و از هم خدا حافظی کنیم
اون شب هم با همه زیبایی هاش تموم شد
از روز اول آشنای هر چی بگم کم گفتم
اون روز رو هیچوقت فراموش نمیکنم با یه سلام کوچیک شروع شد روز خیلی قشنگی بود
اون روز بود که واقعا مجذوب چشمای خوشگلت شدم روز به یاد موندنی بود
تو درحال رفتن به باشگاه بودی که همدیگه رو دیدیم و مابقی دیگه خودش پیش رفت تا به الان رسید
یه تیشرت زرد فسفری تنت بود وای تو اون لباس با اون رنگ بی نظیر شده بودی عین یه شکلات شیرین و خوردنی
یه کوچولو با هم حرف زدیم اما چون تو عجله داشتی و دیر کرده بودی مجبور بودیم از هم جدا شیم همون غروب بود که بهت زنگ زدم و بعد از کلی صحبت و دل و قلوه دادن دوستیمون شروع شد و زندگی من رنگ تازه ای گرفتهبود که خودم خبر نداشتم در انتظار قشنگترین روزها و احساسهای زندگیم بودم
این روزهارو بخودم خصوصا تو تبریک میگم خدا پشت و پناهمون باشه