1391/7/5 روز چهارشنبه ساعت 5 بعدازظهر بود بهم اس دادی با اصرار زیاد که میخوام باهات حرف بزنم برو یه جا که بتونی راحت حرف بزنی اینقده ذوق داشتی که نگو
تند تند پشت هم زنگ میزدی بالاخره گوشی رو برداشتم بهم گفتی حدس بزن چی شده از اون همه ذوقی که داشتی فهمیدم گفتم کنکور قبول شدی گفتی آره اونم تو شهر خودت دولتی روزانه از ذوق زیاد جیغ میزدی منم خیلی خوشحال شدم گفتی بیا بیرون گفتم الان نمیشه گفتی الان حس خوبی دارم بیا
چون خودمم خیلی دوست داشتم تو این روز قشنگ کنار تو باشم رفتم حاضر شدم اومدم بیرون همو دیدیم اصلا معلوم نبود داشتی چیکار میکردی هوا دیگه تاریک شده بود رفتیم رو یه نیمکت نشستیم کلی با ذوق زیاد هردومون با هم حرف زدیم و کلی خوش گذروندیم همونجا بود یه شاخه گل رز رو از رو شاخه کندم تا بخودمون تقدیم کنم یه عکس هم ازش گرفتم تا برام یادگاری بمون
اینجا بود که اون عوضی دوباره بهت زنگ زد تو خودم خیلی ناراحت شدم اما سعی کردم بخاطر این شب قشنگ خودمو کنترل کنم بهت گفتم عیبی نداره جوابشو بده من میرم اونطرف می ایستم تو راحت حرف بزن اما نمیدونم چی شده بینتون با عصبانیت جوابشو ندادی چند باری زنگ زدی خیلی اصرار کردم جواب بدی اما اینکاررو نکردی
بگذریم شبه خیلی قشنگی بود یهو تصمیم گرفتیم بریم شهر بازی کلی خوش بگذرونیم اما متاسفانه شهر بازی تعطیل بود عیبی نداره اینقده شادی منوتو زیاد بود که نیازی به چیز دیگه ای نداشتیم خیلی خوش گذشت دومین شبه قشنگ و به یادموندنی زندگیم بود هیچوقت فراموشش نمیکنم
بازم لحظه رفتن رسید سوار ماشین شدیم دلم به تاپ تاپ افتاد یه دلهره عجیب.دستاتو محکم گرفتم رسیدیم بجایی که باید از هم جدا میشیدیم وقتی پاهامو از ماشین گذاشتم بیرون و تو از جلو چشمام رفتی احساس کردم دارم از هوش میرم انگاری دلمو با خودت بردی اونموقع بود نبودنت رو بدجوری حس کردم و از روزی که نباشی خیلی ترسیدم
امیدوارم قبل اون روز من بمیرم نمیخوام نبودت رو به هر دلیلی تجربه کنم
گل خوشبوی زندگیم تا بی کران دوستت دارم
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
نظرات شما عزیزان: